بوی عیدی٬ بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ...
...فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر می کنم
با اینا خستگیمو در میکنم
.....
هر وقت این ترانه فرهاد (خدا رحمتش کنه) رو گوش میکنم یاد خیلی چیزهای خوب دوران گذشته کودکی و نوجوونی میفتم. یاد چهارشنبه سوری که با چه لذتی از چند روز قبل تدارک اونو میدیدیم و بعد شب چهارشنبه آتیش روشن میکردیم٬ با بچه ها و بزرگا از روش میپریدیم ٬ دخترا و زنها هم دور آتیش میگشتنو شعر میخوندن و میخندیدن٬ وبعد آخر شب یه چادر مینداختیم رو سرمون و میرفتیم در خونه ها در میزدیم و هدیه و آجیل و این چیزا میخواستیم(بهش میگفتیم قابلمه زنی یا قاشقزنی).بیشتر وقتا بهمون خوراکی و این چیزا میدادن ولی هیچوقت یادم نمیره یه بار که در یه خونه رو زدیم٬ طرف یه سطل آب ریخت روسرمون.شده بودیم موش آب کشیده...یادش بخیر.
یاد هیجان خرید لباس نو٬ یاد شب عید و انتظار سال تحویل٬ یاد ماهیهای قرمز٬یاد سبزه و سفره هفت سین٬یاد بوسیدن روی بابا و مامان و گرفتن پولهای نوی عیدی ...نوی نو٬یاد خونه مامانجون(مادربزرگم) صبح عید٬یاد پاکتهای سر بسته عیدی عمو دکتر(خدا بیامرزدش) که تا برسم خونه و درشونو باز کنم دلم آب میشد٬یاد سیزده بدر و بازی با بچه ها٬یاد....یاد خیلی چیزهای دیگه که الان نداریم. چقدر بده بزرگ شدن و چقدر بده که سنتهامون داره به فراموشی سپرده میشه.چهارشنبه سوریمون که شده چند تا ترقه و نارنجک و فشفشه و چرخیدن تو خیابونا٬ اونم تازه اگه آقایون محترم نیروی انتظامی با باتوماشون رو سر بچه ها نریزن و نزننشون٬ کاری که چند روز پیش روز زن تو پارک دانشجو با دخترا کردن.عیدمونم که هر سال دریغ از پارسال....راستشو بخوای بعضی موقعها دلم میخواد بشینم زارزار گریه کنم به یاد اون دوران خوب.یادش بخیر.....
راستی٬ چهارشنبه سوری امسال یادتون نره٬ خیلی هم مواظب خودتون باشین...به هر حال کاچی به از هیچی.
ترانه «بوی عیدی٬ بوی توپ» با صدای فرهاد رو میتونین از اینجا دانلود کنین.